محمد فوادمحمد فواد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

ماهي كوچولو

عيد قربان

ماماني جوني من: اين چند روزه خيلي سرم شلوغ بوده و نتونستم بيام مطلب جديد بذارم (شرمنده)    عيد سعيد قربان روز چهارشنبه 1392/07/24 بود كه تصميم گرفتيم همه بريم خونه ي آقا جون (باباي بابامهدي)؛شما هم صبح كه از خواب بيدار شدي ديدم يه دندون خيلي كوچولو پايين سمت چپ از لثه ت  سرك كشيده ، يه دوندونه خيلي بامزه    هر كاري كردم كه از دندونت يه عكس بگيرم نذاشتي  عصر همگي رفتيم خونه ي آقا جون شما هم خيلي رو به راه نبودي همش ميخواستي بغل باشي و گريه  ميكردي  اشكال نداره عزيز دلم منم تو همون بي حوصلگيت از تو فرنوش و تينا و باران عكس گرفتم    شب كه حالا يه ذره بهتر شده بودي...
29 مهر 1392

تولد بابا، 20 مهر 92

گل پسر من : جمعه خونه ي ماماني بوديم . ماماني داشت واسه ي بابا مهدي آش پشت پا درست ميكرد آخه بابا مهدي رفته مكه (حج تمتع) ، شب تولد بابا هم بود ما هم كيك گرفته بوديم كه يه تولد كوچيك واسه بابا بگيريم ؛ كه اتفاقا خيلي هم خوب شد كلي مهمون اومد ،(عزيز ، خاله محبوبه و رضا ، عمه اكرم و ابوالفضل ، زن عمو محبوبه و ترگل ، دائي عباس و فهيمه ، خودمون هم كه همه اونجا بوديم) شما هم كلي با ترگل و ابوالفضل و فرنوش بازي كردي و حسابي خوش گذروندي    اينم عكس شما كنار كيك تولد بابا    الهي من قربون اون خنده ت برممممممم ماهي كوچولوي من     (محمد فواد تا این لحظه ،  8 ماه و 25 روز و 13 ساعت ...
21 مهر 1392

دوستاي جديد

چند شب پيش منو شما و بابا رفتيم خانه ي كودك كه واست يه بازي جديد بخريم....    توي يه كتاب خونده بودم واسه الانت ، عروسكاي انگشتي بازي خيلي خوبيه    پس مام بدون معطلي سراغ اين عروسكاي بامزه رفتيم و يكيشو واست خريديم  وقتي هم اومديم خونه من بسته ي اون رو باز كردم و توام يه عالمه ذوق كردي بعد هم شروع كردي به خوردن اونا .......  ....... آخه عزيزم مگه من واست خوراكي خريدم !!!!!!   خلاصه كه شما همون لحظه ي اول از ديدن اونا ذوق كردي بعد من و عروسكا هر چي باهات حرف زديم و   بازي كرديم خيلي بهمون محل نذاشتي   ...
21 مهر 1392

سالگرد ازدواج

  با تو بودن برايم بهترين لحظات زندگي است ومن وجود پر مهر و سرشار از عشق تو را در كاشانه قلبم به وضوح ميبينم ومي دانم با تو ميشود به خدا رسيد سالگرد ازدواجمان  مبارك بر هر دومان...و پسر كوچولومون          پ ن: محمد فواد تا این لحظه ،  8 ماه و 19 روز و 15 ساعت و 22 دقیقه و 45 ثانیه  سن دارد .   ...
16 مهر 1392

روز كودك

هر کودک ، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر ، خانه ها را به نزدیکت ترین بهارها گره زده است . روز کودک به همه ي بچه هاي ني ني وبلاگ مبارک . . .   گل پسر من روز شما هم يه عالمه مبارك      ...
16 مهر 1392

پسر زرنگ

پسر زرنگم: شما از دوشنبه ي هفته پيش كه 8 /07/ 1392 بوده ديگه قشنگ ميتوني دستت رو به ميز ، ميز تلويزيون يا مبل يا ....  بگيري و بلند بشي ...... پسر زرنگ به اين ميگن  ...
15 مهر 1392

غافلگيري

مامان آقا فواد كه من باشم بعضي وقتا مياد پسر كوچولوش رو غافلگير ميكنه و يهويي ازش عكس ميگيره    فواد هم با تعجباش كلي مامانش رو ميخندونه  اينم از عكسايي كه فواد تعجب كرده      پ ن : خاله فرنوش هم كه عاشق توء ، همش تو بغلش هستي و اونم برات ميميره و زنده ميشه  فواد جوني خاله فرنوش درس داره هاااا !!!!!!!!!!!! خاله فرنوش دوست داريم ...
15 مهر 1392

زير ميز

جوجه كوچيكه من: من نميدونم چرا چند وقته پيله كردي به زير ميز!!!! ميري زيرميز گير ميكني ،سرت هم ميخوره به يه جاي ميز و شروع ميكني به جيغ زدن و گريه كردن !!! الان ديگه تقريبا ياد گيرفتي چيكار كني و راه نجات هم پيدا ميكني ؛ ديگه كمتر ميايم نجاتت بديم  عكس از زير ميز رفتنت رو ميذارم كه البته اينا گلچين عكساته و كل عكسات هم توي لپ تاپ مامان مواظب سر كوچولوت باش  ...
15 مهر 1392

خواب خرگوشي

من قربون اون طرز خوابيدنت برم ماهي كوچولوي من       فواد و خواب در تاب     فواد و اين مدلي خوابيدن ، خونه ي ماماني  ...
9 مهر 1392

اسباب بازي

پسرك شيطون مامان  توي اسباب بازي هاش يه سگ داره كه هيچوقت بهش محل نميذاره از اون هفته تا حالا كه بابا باطريهاشو بهش زده شما انگاري كه  لجت گرفته كه اون ميتونه راه بره    تا ميبيني كه داره حركت مي كنه  فورا سينه خيز خودتو ميرسوني بهشو محكم مي كوبيش به زمين  بعد كه خاموش شد فورا توي دهنت ميكني آخه مگه اون بيچاره چيكارت داره؟؟؟!!!!!!!!!!!! عزيزم با اسباب بازي هات مهربون باش تا مهربوني رو ياد بگيري و به همه مهربوني كني  اونا خيلي تو رو دوست دارن عزيزدلم عكس اون  سگ بيچاره رو ميذارم با بقيه ي اسباب بازي هايي كه دم دستته و باهاشون بازي ميكني   پ ن :مهربانی را در نگاه منتظ...
8 مهر 1392