عيد قربان
ماماني جوني من: اين چند روزه خيلي سرم شلوغ بوده و نتونستم بيام مطلب جديد بذارم (شرمنده) عيد سعيد قربان روز چهارشنبه 1392/07/24 بود كه تصميم گرفتيم همه بريم خونه ي آقا جون (باباي بابامهدي)؛شما هم صبح كه از خواب بيدار شدي ديدم يه دندون خيلي كوچولو پايين سمت چپ از لثه ت سرك كشيده ، يه دوندونه خيلي بامزه هر كاري كردم كه از دندونت يه عكس بگيرم نذاشتي عصر همگي رفتيم خونه ي آقا جون شما هم خيلي رو به راه نبودي همش ميخواستي بغل باشي و گريه ميكردي اشكال نداره عزيز دلم منم تو همون بي حوصلگيت از تو فرنوش و تينا و باران عكس گرفتم شب كه حالا يه ذره بهتر شده بودي...
نویسنده :
مامان فاطيما
14:00